این حکایت را آن روزها که در خردی بسر می بردم به دیده خواندم و به جان شنیدم و به توشه عمل بکار گماردم و امروز چون نه خدمت سلطان کردم و نه در پیشگاه توانگران فرومایگی نمودم با شما عزیزانم در میان می گذارم که شما نیز اینگونه زیستن را در حیات خویش بکار بسته و از عزت آن بهره‌مند گردید.

شایان دیبا

دو برادر یکی خدمت سلطان کردی و دیگر به زور بازو نان خوردی باری این توانگر گفت درویش را که چرا خدمت نکنی تا از مشقت کار کردن برهی؟ گفت تو چرا کار نکنی تا از مذلّت خدمت رهایی یابی؟ که خردمندان گفته‌اند نان خود خوردن و نشستن به که کمر شمشیر زرّین به خدمت بستن.

به دست آهن تفته کردن خمیر
به از دست بر سینه پیش امیر

عمر گرانمایه در این صرف شد
تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا

ای شکم خیره به نانی بساز
تا نکنی پشت به خدمت دو تا

سعدی

Share this Post Share to Facebook Share to Twitter Email This Pin This

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 28 فروردين 1402برچسب:شایان دیبا - آمریکا - حکمت - حکایت سعدی, توسط شایان دیبا

مارکس و ضد مارکس در مدلهای کمونیستی

 

مارکس و ضد مارکس در مدلهای کمونیستی
قسمت اول
نویسنده: شایان دیبا

آنچه که مارکس بر آن باور داشت این بود که نظام بورژوازی که مبتنی بر ساختار سرمایه داری استوار است از استثمار توده ها سود می جست و رگ حیات این قشر از اجتماع ، کاربی وقفه و طاقت فرسای کارگر و بسنده نمودن رعایا به اقلیت های زندگی و سرسپردن به سیاستها و مدلهای مدیریتی مبتنی بر اصول سرمایه داری محض ، خون می گرفت و روز به روز بر قدرت آن افزوده می گردید. این رویکرد ، مارکس را به سمت تئوری هایی مبنی بر حفظ کرامت انسان و توده مولد سرمایه یعنی کارگر سوق می داد. تلاش مارکس بر این بود که روش موازنه تولید سرمایه و کار را بر معادلات منطقی و استوار بر محور کرامت کارگر بنا کند و اجازه استثمار و بهره کشی سرمایه دار را برای تولید و به تبع آن افزایش سود و بهره و سرمایه از ساختار بورژوازی سلب نماید. این اصل وجه لاینفک فلسفه مارکس چه در زمان حیاتش و چه جنبشهای مارکسیستی بعد از او دارای ثباتی انکار ناپذیر بوده و هست اما آنچه در اواسط قرن بیستم و پس از جنگ جهانی دوم شکل میگیرد خلاف هدف مارکس را نشان می دهد. عموم کشورهای شرقی طرفدار ساختار کمونیسم مخصوصا روسیه و چین و همچنین عمده کشورهای آمریکای لاتین که بر اساس مدل اقتصادی مارکسیستی اداره می گردند ، نه تنها این فلسفه را پیش نمی گیرند بلکه توده پرولتاریای مشرق زمین را ابزاری برای بهره بردن کپیتالیسم آمریکایی و همچنین ایجاد یک فرایند پشت پرده برای تبیین یک مدل اقتصادی مشابه بوژوازی در سطحی فراتر استثمار می کنند. علم و سرمایه از غرب به چین رسیده و سرمایه دار غربی با اخذ مجوز بهره کشی از کارگر چینی به شرط حفظ و تضمین توسعه بورژوازی چینی در حال تولید سرمایه هستند و در این میان زندگی کارگر نه تنها از کرامتی برخوردار نیست بلکه مارکسیسم در خدمت کپیتالیسم آمریکایی درآمده و چرخهای اقتصاد غرب را با سرعت و قدرت می چرخاند. در واقع مدل مارکس در قشر باقی مانده و پشت پرده همان ساختار سرمایه داری به شکلی امروزی در حال چپاول همه هست و نیست توده کارگر است. امروز و روز پرولتاریای چینی فقط یک چیز را خوب می داند و آن زندگی کردن برای کار است نه کار کردن برای زندگی و این همان چیزی ست که مارکس پس از دیدن ظلم طبقه سرمایه دار در پستوهای کارخانجات و برده گاه های لندن او را بر آن داشت تا بر این وحشی گری پایان دهد.از همه خطرناکتر بازگشت سرمایه ایجاد شده از استثمار کارگران به غرب و تشکیل اتحادیه های سرمایه داری برای تشکیل اهداف مشترک برای تولید سرمایه و توسعه اقتصادی به نفع طبقه بورژوازی اجتماع شرقی می باشد. آنچه که در غرب وجود دارد تغییر چندانی نکرده چرا که همیشه سرمایه در جامعه وجود داشته و افراد هستند که می توانند با فکر و توان خویش از ثروت و سرمایه بهره برده و شاخه های سرمایه داری جدید را متولد سازند و از این رو به رونق اقتصادی کشور کمک کنند اما در فلسفه مارکس اصلا چنین چیزی وجود نداشت و مارکس به هیچ وجه بر نمی تافت که این اندیشه متعالی دست آویز همان قشر سرمایه دار منزجر کننده از نگاه او شود. مدل اقتصادی چین و روسیه و کره شمالی و کشورهای آمریکای لاتین در واقع نه تنها احترامی برای فلسفه مارکس قائل نیست بلکه با ادغام کپیتالیسم غربی یک مدل برده داری نوین را برای تولید روز افزون سرمایه ایجاد کرده که در آینده نه چندان دور زمینه ساز دگرگونی های خطرناک اجتماعی خواهد شد. 

Share this Post Share to Facebook Share to Twitter Email This Pin This

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 6 فروردين 1402برچسب:مارکس - شایان دیبا - کمونیسم - کپیتالیسم, توسط شایان دیبا